سه‌شنبه 13 آذر 1403

اخبار برگزیده

اخبار مهم

یادداشت

ممنوعیت شنیدن صدای زنان در ملاء عام توسط طالبان/تکرار «سرگذشت ندیمه» در افغانستان

 "می دانم که این باید خیلی عجیب به نظر برسد، اما چیز‌های معمول و عادی همان چیز‌هایی هستند که شما به آن عادت کرده اید. این ممکن است در حال حاضر برای شما عادی نباشد، اما پس از مدتی عادی خواهد شد. این نیز برای تان به چیزی معمول تبدیل خواهد شد". این بخشی از دیالوگ "عمه لیدیا" در "سرگذشت ندیمه" رمان دیستوپیایی نوشته "مارگارت آتوود" نویسنده کانادایی است که مجموعه تلویزیونی آمریکایی نیز با اقتباس از آن در سال ۲۰۱۷ میلادی ساخته شده است.

به گزارش نقش فردا به نقل از فرارو، تغییر اجتناب ناپذیر است. جوامع فرو می‌ریزند و رژیم‌های سیاسی از بین می‌روند ایدئولوژی‌ها در جستجوی سلطه بر یکدیگر بنا می‌شوند و زندگی‌های عادی درگیر این بازی قدرت شریرانه می‌شوند. مرز میان واقعیت و داستان در نوسان است. تمام هنر‌ها در درون خود عمیقا با رخداد‌ها و پس زمینه‌های اجتماعی و سیاسی در هم تنیده شده اند.

سرگذشت ندیمه نیز از این قاعده مستثنی نیست. نمود عینی آن اثر ادبی در عرصه اجتماعی و سیاسی را می‌توان در حکومت طالبان افغانستان دیروز و امروز و خلافت خودخوانده داعش در عراق و سوریه دیروز دید. آن رمان وضعیت یک رژیم توتالیتر (تمامیت خواه) را روایت می‌کند که براساس قرائتی جزم اندیشانه از مذهب بنا شده و کنترل آمریکا را به دست گرفته و نام خود را “گیلیاد” انتخاب کرده است.

دیستوپیای

رمان روایت زنی به نام “آفرد” است و دنیایی را تصور می‌کند که پس از بحران باروری جمعی یک جنبش بنیادگرای مسیحی بخشی از آمریکا را به زور تصرف کرده و آن را گیلیاد نامیده اند و کتاب مقدس را را منبع قانونگذاری معرفی کرده است. آفرد که شوهرش کشته شده و فرزندش از او گرفته شده یکی از ندیمه هاست: زنانی با قابلیت باروری که به زور توسط مقام‌های ارشد حکومت نظامی باردار شده‌اند وضعیتی که جهاد نکاح داعش را در ذهن تداعی می‌کند. در این میان زنانی هستند که به دلیل صحبت کردن نابینا شده‌اند زنانی که به دلیل داشتن روابط خارج از عرف، ختنه شده اند و زنانی که در همه جا از ذهن و بدنشان محروم شده اند.

داستان همزمان پیچیده و ساده است. آتوود در رمان این فرض را مطرح می‌کند که اگر یک رژیم تئوکراتیک (دین سالار) پدرسالار و تمامیت خواه جایگزین شکل کنونی حکومت ایالات متحده شود زندگی زنان چگونه خواهد بود. رهبران تازه در رژیم گیلیاد تلاش می‌کنند علاوه بر سلب استقلال مالی زنان، آنان را از مشاغلی که پیش از کودتا در اختیار داشتند حذف کنند. شاید یکی از شگفت آورترین تغییرات غیرقانونی کردن سواد زنان باشد. زنان از خواندن و نوشتن منع می‌شوند و اگر عوامل رژیم متوجه شوند این کار را انجام می‌دهند مجازات شدید و حتی مرگ را برای شان در پی دارد. طالبان افغانستان در حال حاضر حق تحصیل دختران و زنان را پس از کلاس ششم محدود کرده چرا که می‌تواند به طرح مطالبات دیگر از سوی آنان منجر شود.

دیستوپیایدر رمان سرگذشت ندیمه رژیم گیلاد به طور گسترده تبلیغ می‌کند که برخلاف گذشته شهروندان اکنون از امنیت و آزادی برخوردار هستند همان گونه که سخنگویان طالبان با توجه به سپری شدن دو سال از عمر حکومت شان از “دستاورد‌ها و موفقیت‌های شان” در بخش حکومتداری، تامین امنیت، بهبود وضعیت اقتصادی، مبارزه با فساد و مواد مخدر سخن می‌گویند. ترجیع بند سخنان سخنگویان طالبان از “محمد نعیم” سخنگوی دفتر سیاسی طالبان که گفته بود “از امروز به به بعد می‌خواهیم کشورمان امن باشد” تا اظهارات “ذبیح الله مجاهد” سخنگوی حکومت طالبان مبنی بر آن که “تامین امنیت یکی از دستاورد‌های یک سال اخیر در افغانستان است” تاکید بر مقوله “امنیت” بوده است.

رژیم گیلیاد همواره فقر و تنگدستی را ستایش و تبلیغ می‌کند و آن را مایه سعادت و خوشبختی می‌داند. در قلمروی تحت حکمرانی آن رژیم تضرع تشویق می‌شود همان گونه که بازتاب آن را می‌توان در مخالفت وزارت امر به معروف و نهی از منکر طالبان دید که اعلام کرده بود تجلیل از شب یلدا از “نگاه دین اسلام، حرام و گناه است” و نمادی از “اسراف بی جا و بی مورد” می‌باشد. طالبان هم چنین برای تعطیل کردن آرایشگاه‌های زنانه در افغانستان علاوه بر آن که اصلاح و پیرایش مو و برداشتن ابرو را خلاف شریعت خوانده آن را مصداق “اسراف” قلمداد کرده است.

وزارت امر به معروف و نهی از منکر حکومت طالبان در توضیح دستور بستن آرایشگاه‌های زنانه اعلام کرده بود که آن فرمان را علاوه بر دلیل “غیر شرعی” دانستن استفاده از “موی مصنوعی” و “چیدن ابرو” اقتصادی صادر کرده است. “محمد صادق عاکف” سخنگوی وزارت امر به معروف و نهی از منکر طالبان در این باره گفته بود: “این اواخر خبر داده شد که آرایشگاه‌ها بعد از یک ماه اجازه فعالیت ندارند چند دلیل دارد نخست این که در این وضعیت بد اقتصادی کشور آنجا بسیار اسراف می‌شد و خانواده داماد مجبور به پرداخت هزینه اضافی می‌شدند”. هم چنین، در رمان سرگذشت ندیمه رژیم گیلاد جراحی‌های زیبایی، حمام آفتاب، لباس‌های توری، لباس خواب زنانه، سونوگرافی و سزارین به کل ممنوع می‌باشند.

در رمان سرگذشت ندیمه رژیم گیلیاد مراسم و مناسک بسیاری هم، چون مراسم اعدام (نصب جسد بر دیواری در مرکز شهر)، مراسم توبه (تضرع و گریه) و مراسم لگدمال (لگدکوب کردن متخلفان و متجاوزان) سالی چندبار به صورت گسترده و حتی در زمین فوتبال برگزار می‌شود. صحنه برگزاری مراسم لگدمال کردن در زمین فوتبال تداعی گر مشهورترین مورد اعدام طالبان یعنی اعدام زنی به نام “زرمینه” در آبان ۱۳۷۸ در نخستین دوره حکمرانی طالبان در استادیوم فوتبال غازی در کابل است زمانی که یک طالب با اسلحه کلاشنیکف به زرمینه نزدیک شد و به سوی سرش شلیک کرد تصویری که به نمادی از شیوه برخورد طالبان با زنان تبدیل شد. زرمینه “به خاطر بدرفتاری شوهرش” او را کشته بود.

اکنون نیز طالبان در دومین دوره زمامداری خود در افغانستان مردم را به تماشای سنگسار فرا می‌خواند از جمله در موردی در آذرماه ۱۴۰۱ خورشیدی زمانی که مقام‌های محلی طالبان در ولایت فراه از مردم خواستند برای تماشای مراسم سنگسار یک زن و اعدام دو مرد به ورزشگاه آن ولایت بروند.

دیستوپیای

رژیم گیلیاد در رمان سرگذشت ندیمه اساسا ضد زن است. در آن رژیم به علت اعمال تفکیک شدید جنسیتی، حسرت و عقده‌ بین مردم زیاد شده است. رژیم گیلیاد تبعیض جنسی شدیدی را در مورد زنان اعمال کرده و زنان به طبقات اجتماعی مختلف تقسیم شده اند از عمه‌ها گرفته تا ندیمه‌ها و همسران ارزان.

آتوود یک ساختار قدرت تماما زنانه را به تصویر می‌کشد که در آن ندیمه‌ها توسط عمه‌های بی‌رحم تحت رهبری “عمه لیدیا” نظارت قرار دارند. او ندیمه‌ها را به عنوان موجوداتی “شیطانی” سرزنش کرده و آنان را مجازات می‌کند از سلول انفرادی گرفته تا تبعید آنان برای پاک کردن زباله‌های سمی فرستاده می‌شوند. جایی که شبیه اردوگاه‌های کار اجباری هستند و برخی از آن‌ها سایت‌های قدیمی دفن زباله‌های اتمی می‌باشند. بلایای نامشخص زیست محیطی در آن سرزمین باعث شده که اکثر زوج‌ها نابارور شوند و تقصیر این ناباروری گسترده به گردن زنان افتاده است.

به جز زنان نابارور، زنان کهنسال، افراد اصلاح ناپذیر و خائنان جنسی نیز به مستعمرات فرستاده می‌شوند. آتوود نشان می‌دهد زنان نیز مانند مردان انسان هستند و می‌توانند پرخاشگر، بیرحم، حسود، اهل رقابت و گاهی اوقات کشنده باشند و عمدتا کشنده بودن شان در قبال زنان دیگر است. در این میان می‌توان به تیپ الخنساء داعش متشکل از زنان که دختران و زنان را در صورت عدم پوشیدن برقع شلاق می‌زدند و بازداشت می‌کردند و نیرو‌های زنان سیاه پوش طالبان همکاری کننده با نیرو‌های پلیس و استخبارات (اطلاعات) برای هجوم به خانه شهروندان به مثابه محرم شرعی در جریان عملیات اشاره کرد.

در حال حاضر برخی از زنان افغان به نفع طالبان راهپیمایی می‌کنند. همچون زنان در رژیم گیلیاد که مشغول دشمنی علیه یکدیگر هستند و علیه مردانی که آنان را تحت سلطه درآورده اند یعنی اعضای فرقهٔ سیاسی – مذهبی محافظه کار و بنیادگرا “پسران یعقوب” که قدرت را در دست دارد و با استناد به تفسیری افراطی از کتاب مقدس قیام نمی‌کنند.

مشابه این وضعیت؛ طالبان در افغانستان پس از به قدرت رسیدن تفکیک جنسیتی را در دانشگاه‌ها اجرا کردند. وزارت تحصیلات عالی افغانستان اعلام کرد دانشگاه کابل و دانشگاه پلی تکنیک آن شهر از پیشگامان اجرای این قانون هستند. در نوبت تحصیلی زنان، هیچ دانشجوی پسری اجازه حضور در محیط دانشگاه را ندارد هم چنین دانشجویان دختر موظف هستند که این قانون را در شیفت تحصیلی پسران رعایت کنند. این قوانین محدود به حضور دانشجویان نیست و اساتید زن حق ندارند به دانشجویان پسر واحد‌های درسی را تدریس کنند. هم چنین دانشجویان دختر از حق حضور در دپارتمان‌ها و دفتر اساتید آقا محروم شده اند. مقام‌های طالبان این اقدام را سیاستی برای باز نگهداشتن در‌های دانشگاه دانسته اند. طالبان به تحمیل پوشش مد نظرشان بر زنان بسنده نکرده بلکه گروه‌هایی از ماموران نهی از منکر آنان با ورود به مکاتب دخترانه از مسئولان می‌خواهند تا با مشاهده دیدن علائم بلوغ در دختران آنان را از مکتب اخراج کنند.

در رژیم گیلیاد نیز حق سواد، سیگار کشیدن، آرایش، کار کردن و داشتن مال و اموال برای زنان ممنوع است. در آن رژیم زنان باید لباس‌های متحد الشکل بپوشند. در واقع، زنان مایملک مردان و شهروند درجه دو قلمداد می‌شوند. ازدواج کودکان رواج دارد و دختران در سن کم زیر ۱۴ سال ازدواج می‌کنند.

دیستوپیای

تنها چند روز پس از تسلط طالبان بر بخش‌های وسیعی از افغانستان پستی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که به روستاییان یک ولسوالی دورافتاده شمالی می‌گفت که دختران و زنان بیوه خود را به عقد شورشیان درآورند. در آن بیانیه که به نام کمیسیون فرهنگی طالبان منتشر شده آمده است: “همه امامان مساجد و ملا‌ها در مناطق تصرف شده باید فهرستی از دختران بالای ۱۵ سال و بیوه‌های زیر ۴۵ سال را برای ازدواج با جنگجویان طالبان در اختیار طالبان قرار دهند”.

نگاهی که دقیقا مشابه حال و هوایی است که در “سرگذشت ندیمه” می‌گذرد. رژیم گیلیاد وظیفه دختران و زنان (به جز همسران فرماندهان) را تولید مثل و خانه داری ذکر کرده است. به زنان گفته می‌شود تنها درون تان اهمیت دارد نه ظاهرتان و رژیم این را دلیل ممنوعیت آرایش صورت بیان می‌کرده است. در واقع، ندیمه‌ها کارگران جنسی فرماندهان هستند و توسط آنان برای فرزندآوری به بیگاری گرفته شده اند. نوزاد ندیمه‌ها به همسر فرمانده سپرده می‌شود و ندیمه یا همان مادر اصلی نوزاد به فرمانده دیگری منتقل می‌شود تا دوباره این کار را انجام دهد. نظامی که به شدت به اصطلاح جهاد نکاح داعش شباهت دارد.

بر روی قوزک پای چپ ندیمه‌ها خالکوبی برجسته می‌زنند که به معنای تملک و تصاحب توسط یک فرمانده است. فرماندهان برای عیاشی و تفریح ندیمه‌ها و زنان جوان را به مکان‌های مخفی می‌برند. در آنجا زنان همگی آرایش کرده اند و لباس‌های نازک و کوتاه به تن دارند. در آنجا مشروب و مواد مخدر مصرف می‌شود و مردان با زنان مراوده دارند. فرماندهان به این مکان‌ها “سلیطه خانه” می‌گویند.

زمانی که طالبان کنترل قندهار را در دست گرفتند به شعبه عزیزی بانک یکی از بزرگ‌ترین بانک‌های تجاری در افغانستان رفتند و به کارمندان زن بانک دستور دادند به خانه‌های شان بروند و دیگر سرکار باز نگردند. در رمان سرگذشت ندیمه نیز رژیم گیلیاد کارت‌های اعتباری زنان را مسدود کرده و تمام پول آنان به حساب بانکی یکی از اقوام مردشان انتقال داده است.

در رژیم گیلیاد کتابسوزی و سانسور شدید کتب، مجلات و مطبوعات اعمال می‌شود. کتب ممنوعه که مربوط به دوران پیشین است سوزانده می‌شوند. برای یافتن این کتب ممنوعه گشت خانه به خانه انجام می‌شود همان گونه که نیرو‌های طالبان سال‌ها پیش برای اولین بار زمانی که به قدرت رسیدند به کتاب فروشی شاه محمد در چهارراه صدارت کابل رفتند و کتاب‌هایی را که روی جلدشان عکس موجودات زنده چاپ شده بود از قفسه‌ها پایین آوردند و آتش زدند و آن کتاب فروش را بازداشت کردند. در آن زمان طالبان دستور داده بودند که همه کتاب‌های شامل عکس موجودات زنده و همه آثار نقاشی موجودات زنده باید سوزانده شوند.

آنان بر این باور بودند که عکس و نقاشی موجودات زنده غیر اسلامی هستند و باید از بین بروند. در دوره اول حاکمیت طالبان در افغانستان پانزده کتابخانه از هجده کتابخانه موجود در کابل بسته شدند و در شماری از شهر‌ها تمام کتاب‌های کتابخانه‌ها از بین رفتند. در آن زمان حدود ۸۰ هزار جلد کتاب از بین رفت که بخش عمده آن برای ایجاد گرما به جای چوب استفاده شد. در دور دوم حکومت طالبان وضعیت بازار کتاب افغانستان هر روز بیش‌تر کساد شده و کتابفروشی‌های زیادی مجبور به تعطیلی شدند. در شش ماه نخست حکومت طالبان تنها در مارکت ملی در غرب کابل ده کتاب فروشی بسته شدند.

“خالد حسینی” در رمان “هزار خورشید تابان” می‌نویسد: “وقتی طالبان نقاشی‌ها را پیدا کردند از دیدن پا‌های برهنه بلند پرندگان عصبانی شدند. آنان به همین خاطر کف پای صاحب نقاشی را بستند و به شکلی خونین شلاق زدند و به او حق انتخاب دادند: یا نقاشی‌ها را از بین ببرد یا تصویر فلامینگو‌ها را “آبرومند” کند. بنابراین، صاحب اثر قلم مو را برداشته و روی پای پرنده شلوار نقاشی کرده بود. وقتی که آن‌ها رفتند آبرنگ را پاک می‌کرد و نقاشی را به شکل سابق خود باز گرداند”.

ضدیت با ادبیات و هنر از نقاط اشتراک رژیم گیلیاد و طالبان است. طالبان پس از قدرت گرفتن تمام برنامه‌های تلویزیونی افغانستان را متنوقف کردند جز یک شبکه که به پخش فیلم‌های مستند تاریخی ادامه می‌دهد. شبکه‌های تلویزیونی افغانستان پیش‌تر برنامه‌های تفریحی مختلفی پخش می‌کردند. اکنون تقریبا تمام شبکه‌های تلویزیون افغانستان درحال پخش برنامه‌های مذهبی یا اخبار مربوط به اقدامات طالبان هستند.

نخستین شبکه رادیویی و تلویزیونی وابسته به حکومت طالبان در افغانستان با نام “الهجره” که پخش برنامه هایش را آغاز کرده بود تصاویری از مراکز آموزشی گردان‌های طالبان را به نمایش گذاشت. “مولوی محمد یونس راشد” معاون امور جوانان وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان اعلام کرده بود که ملا هیبت الله رهبر طالبان فرمان “اصلاح فکری جوانان” را تایید کرده است. معاون امور جوانان وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان گفته بود افکار جوانان در بیست سال حضور نیرو‌های خارجی منحرف شده و عملی شدن این طرح یک گام مثبت خواهد بود. مقام‌های طالبان بار‌ها اظهار داشته اند که افکار جوانان در افغانستان در جریان بیست سال گذشته از اندیشه‌های غربی متاثر شده و این گروه سعی دارد تا افکار جوانان را تغییر دهند.

دیستوپیای

بسیاری از فرهنگ‌ها چه تاریخی و چه مدرن از قدرت محدود کردن دسترسی به اطلاعات و از بین بردن ایده‌های کاملا ناسازگار استقبال کرده اند. دربار آتن در قرن پنجم پیش از میلاد مسیح سقراط و آموزه‌های او را حاوی تاثیرات فاسد بر جوانان تاثیرپذیر یونانی دانست و دستور اعدام او را صادر کرد. حکومت چین مدت هاست که محتوای نشریات را از طریق کنترل همه موسسات انتشاراتی مدیریت می‌کند.

در واقع، پوشاندن اجباری صورت، ازدواج اجباری کودکان، محصور کردن زنان در خانه، تعدد زوجات (همسر و ندیمه زیر یک سقف)، وجود نگهبانان و مراقبان مرد، شلاق زدن، قطع کردن دست، سنگسار، نمایش اجساد شکنجه شده که به طور علنی روی دیوار‌های شهر به نمایش گذاشته شده اند یا از جرثقیل‌ها آویزان شده برای وحشت آفرینی و در مردم درس عبرت گرفتن که توسط رژیم گیلیاد اجرای می‌شوند همان تفسیر طالبان و داعش از قوانین مذهبی بوده و هستند.

همانند ندیمه‌ها در رژیم گیلاد جمعیت اسیر در رمان ۱۹۸۴ نوشته “جورج اورول” به صورت شبانه روزی از طریق مانیتور‌های تلویزیونی کنترل می‌شوند و رصد کنندگان که طبق فرمان “برادر بزرگ” عمل می‌کنند می‌توانند هر اتاق و هر فرد را مشاهده کنند و همان‌ها “مراسم دو دقیقه‌ای نفرت” را به صورت روزانه برگزار می‌کنند. جورج اورول در همان صفحات ابتدایی رمان ۱۹۸۴ به شرح تدارک و برگزاری روزانه “مراسم دو دقیقه‌ای نفرت” پرداخته و می‌نویسد: “مراسم دو دقیقه‌ای نفرت را اجبار شرکت در آن وحشت انگیز نمی‌کرد مایه وحشت این بود که پرهیز از نپیوستن به دیگران محال بود. در عرض سی ثانیه هرگونه تظاهری همواره غیر ضروری بود. سرمستی هول انگیزی منبعث از ترس و انتقام‌جویی، میل به کشتار و شکنجه و خرد کردن چهره با چکش به سان جریان برقی در وجود آدم‌ها جاری می‌شد.. مراسم نفرت به اوج خود می‌رسید”.

جورج اورول با هوشمندی خاص خود اهمیت دمیدن روزانه بر کوره تنفر را در حکومت “ناظر کبیر” یا “برادر بزرگ” رهبر حزب با شخصیت “دیکتاتوری فرهمند” را گوشزد می‌کند. در دنیای ۱۹۸۴ مردم همیشه مضطرب و پارانوئید هستند و همگان دشمنان دائمی دارند. در رژیم گیلیاد رمان سرگذشت ندیمه نیز خودکشی به ویژه در بین زنان زیاد است (همان طور که شخصیت اصلی داستان آفرد مدام به خودکشی فکر می‌کند) به همین علت پنجره‌ها شیشه نشکن دارند و قاب عکس‌ها بدون شیشه هستند و تیغ، چاقو و کبریت از دسترس زنان دور شده و لوستر‌ها برای جلوگیری از دار زدن خود جمع آوری شده اند.

فضای جمهوری گیلیاد رعب آور و پرتنش است از آن جا که همه از ماموران مخفی حکومت در هراس هستند. هر لحظه ممکن است کسی نشانه‌ای مبنی بر بی اعتقادی یکی از شهروندان به اصول و حقانیت حاکمیت گیلیاد را مشاهده کند. در دنیای پارانوئیدی سرگذشت ندیمه ردیاب‌های مجهز به جی پی اس روی گوش افراد قرار دارند و هر کسی می‌تواند یک چشم یا مخبر “چشمان خدا” یا دستگاه امنیتی رژیم گیلیاد باشد.

نمونه‌ای از چنین فضایی را “خالد حسینی” در رمان “بادبادک باز” از افغانستان مطرح می‌کند آن جایی که می‌نویسد: “دیگر نمی‌توانی در کابل به هیچ کس اعتماد کنی… مردم کابل به دو دسته تقسیم شده اند: آنانی که استراق سمع می‌کنند و آنانی که نمی‌شنوند… یک حرف اتفاقی و ناخواسته هنگام صحبت با خیاط هنگام پوشیدن لباس ممکن است کاری کند که سر از زندان پلچرخی در شرق کابل در آورید… حتی هنگام شام خوردن در خلوت خانه خود نیز باید حساب شده صحبت کنید. بچه‌ها آموخته بودند از والدین شان جاسوسی کنند این که به چیزی گوش دهند و آن را به چه کسی بگویند… در کابل ترس در همه جا وجود دارد در خیابان ها، در استادیوم ها، در بازارها، این بخشی از زندگی ما در اینجاست… وحشی‌هایی که بر وطن ما حکمرانی می‌کنند برای اصول و نزاکت انسانی اهمیتی قائل نیستند. روزی برای خرید مقداری سیب زمینی و نان “فرزانه جان” را تا بازار همراهی کردم. از فروشنده قیمت سیب زمینی را پرسید، اما او صدا را نشنید. فکر می‌کنم گوش اش ناشنوا بود پس بلندتر پرسید و ناگهان یک جوان طالب دوید و چوبی را بر ران‌های او زد که تا چندین روز جای آن ضربه به رنگ بنفش کبود شده بود. طالب بر سرش فریاد زد و ناسزا گفت. او می‌گفت طالبان اجازه نمی‌دهند یک زن با صدای بلند صحبت کند. اگر با او وارد نزاع می‌شدم آن سگ حتما با خوشحالی به سویم شلیک می‌کرد”. می‌توان تجسم “عمه لیدیا” شکنجه گراصلی ندیمه‌ها در سرگذشت ندیمه در قالب آن جوان طالب دید.

در رمان سرگذشت ندیمه به خوبی شرایط پیش از قدرت گیری بنیادگرایان به تصویر کشیده می‌شود زمانی که “جون آزبورن” و دوست اش که لباسی همراه با درخشش را پوشیده اند بیرون می‌روند و با نگاه وحشتناک از سوی زنی با یقه بلند مواجه می‌شوند و سپس در کافه محله شان باریستای مرد به آنان توهین می‌کنند. آنان در کمال ناباوری می‌خندند و به خانه می‌روند. “آزبورن”، اما متوجه می‌شود که حساب بانکی اش مسدود شده و موجودی آن به حساب شوهر منتقل شده است و شوهرش به او می‌گوید: “می دانی که من از تو مراقبت خواهم کرد”. اما “مراقبت” مردان از زنان همان الگوی فکری است که رژیم جدید براساس آن ساخته خواهد شد.

کاراکتر “آفرد” می‌گوید: “هیچ چیز فورا تغییر نمی‌کند. در یک وان حمام که به تدریج گرم می‌شود قبل از اینکه متوجه شوید شما را می‌جوشانند”. در واقع، آتوود در “سرگذشت ندیمه” به زنان و جوانانی که ممکن است در هر کجای جهان از جمله در آمریکا از داشتن آزادی لذت ببرند و راضی باشند هشدار می‌دهند که این شاید آرامش پیش از طوفان باشد. در افغانستان در دوران پادشاهی، جمهوری محمد داوود خان و حکومت کمونیستی حزب دموکراتیک خلق افغانستان زنان در انتخاب نوع پوشش آزاد بودند و بدون هیچ محدودیتی رفت و آمد می‌کردند، اما سپس با روی کار آمدن حکومت مجاهدین محدودیت‌ها اعمال شد و با به قدرت رسیدن طالبان محدودیت‌های کامل و مطلق اعمال شد. آن رژیم دختران و زنان را از آموزش و کار در اداره‌های دولتی و خصوصی منع کرد و حصار بزرگی دور آنان کشید. زنان معدودی هم که اجازه داشتند و دارند از خانه بیرون بروند تنها با پوشش برقع می‌توانستند و می‌توانند خارج شوند.

به جای تجسم “آفرد” زنی سفیدپوست که چهره اش پوشیده شده است اجازه دهید زنی افغان را تصور کنیم که زیر برقع پنهان شده است. همان طور که آفرد مخفیانه بازی می‌کند بیایید زنانی را به یاد آوریم که با آموزش مخفیانه به دختران افغان جان خود را به خطر انداختند. وقتی گیلیاد شورشیان علیه رژیم را به قتل می‌رساند بیایید ظلم‌های بی معنی در افغانستان و فراتر از آن را به یاد بیاوریم. بیایید به یاد آوریم که “مارگارت آتوود” می‌گوید “مردان می‌ترسند که زنان به آنان بخندند زنان، اما می‌ترسند که مردان آنان را به قتل برسانند”.

نوشته: نوژن اعتضادالسلطنه

اخبار مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین اخبار

کپی‌رایت ۲۰۲3, تمامی حقوق متعلق است به نقش فردا است @ طراحی شده در آتلیه نقش فردا