بحث اصلی اینجاست که چطور برای چنین مراسمی، سختگیریای در کار نیست ولی برای یک مسابقه فوتبال در سطح کلی، دلواپسان از راه میرسند و چندین و چند برنامه ریزودرشت میتراشند. واضح است که چنین موضوعی فقط معطوف به ورزشگاه کوچکی در یکی از منطقههای تهران نمیشود. پیشتر حداقل در چند نوبت در همین ورزشگاه آزادی که این روزها در دست تعمیر است و اجازه ورود به زنان برای تماشای مسابقه فوتبال به بهانه مهیانبودن زیرساخت داده نمیشد، زن و مرد کنار یکدیگر مینشستد و در برنامههای غیرورزشی سهم پررنگی داشتند. پرسشی که همان زمان هم مطرح شده بود این است که چرا برای آن برنامهها کسی نگران زیرساخت، سرویس بهداشتی، ورودی و خروجی مجزا نیست ولی تا اسم فوتبال به میان میآید چنین نگرانیهایی با ضریب بالا خودنمایی میکند؟
دوباره نیاز به تأکید است تا روشن شود حضور خانوادگی روی سکوهای ورزشی امری پسندیده است و حتی اگر این مورد برای برنامههای غیرورزشی هم باشد باز باید به لحاظ رسانهای مورد پوشش قرار بگیرد تا مشخص شود وقتی افراد به صورت خانوادگی روی سکوهای ورزشگاه مینشینند قرار نیست اتفاق عجیبوغریبی رخ دهد. با وجود این، داستان «خودی» و «غیرخودی»کردن سکوهای ورزشگاه هم از آن دست داستانهای غیرقابل درک برای عامه مردم است که قاعدتا نه به وفاق ملی، بلکه به دوقطبی ممکن است منجر شود.
بخش عجیب داستان این است که پیشتر حتی در رقابتهای بسیار سطح پایین، مانع از ورود مادران برای تماشای بازی فرزندان خردسال شدهاند. این، یکی از دهها موردی است که نشان میدهد چرا نباید به بهانه دوستانهبودن رقابت مداحان آن را در مقام مقایسه به میان کشید. علاقهمندان به دنیای ورزش پیشتر حتما ماجرای مادرانی را که میخواستند به سالن برگزاری رقابتهای کاراته بروند و مسابقه فرزند خردسالشان -روی این کلمه خردسال باید تأکید شود- را از نزدیک تماشا کنند ولی از ورود آنها ممانعت شد، شنیده و پیگیری کردهاند.
آن زمان مسئول وقت از این میگفت که دستورالعمل کلی است و عنوان شده اجازه ورود زنان به هیچکدام از ورزشگاهها در زمان برگزاری مسابقات مردان داده نشود. آن ماجرای عجیب را باید کنار این داستان تشویق و حضور خانوادگی در بازی مداحان گذاشت تا مشخص شود چطور یک داستان ساده میتواند روی ماجرای وفاق ملی اثرگذار باشد. البته در این برهه نیاز است روشنگری شود که داستان ورود زنان به ورزشگاههای برای تماشای مسابقه فوتبال یکی دو سالی میشود که با توصیه، فشار و تهدیدات فیفا و کنفدراسیون فوتبال آسیا، در ایران کمی بهتر شده ولی واضح است که این ماجرا بهصورت ناقص اجرا میشود. مثلا تعداد بسیار محدودی از زنان میتوانند به ورزشگاه بروند و طبق معمول هم که بدترین و دورافتادهترین جایگاه را در اختیار آنها میگذارند. اینها منهای در نظر گرفتن شرایط یکی دو شهر ویژه ایران است که حاضر نیستند اجازه بدهند زنان برای تماشای مسابقه فوتبال به ورزشگاه بروند. پس در چنین فضایی، تصور اینکه در بازه زمانی کوتاهمدتی، تماشاگران بتوانند به صورت خانوادگی به ورزشگاه بروند کمی غریب است.
اینجا دوباره همان نقطهای است که باید یکی دو پرسش کلیدی مطرح شود که چرا این محدودیت شامل یک قشر خاص نمیشود و چرا از همین برنامهها الگوبرداری نمیشود؟ آیا در چند نوبتی که زنان و مردان روی سکوهای ورزشگاه کنار یکدیگر نشستند و رقابت یا برنامهای را دنبال کردند، اتفاقی افتاد؟ این پرسشها درست در دولت فردی مطرح میشود که پیشتر خودش از منتقدان راه ندادن زنان به ورزشگاههای فوتبال بوده است. مسعود پزشکیان، زمانی که نماینده مجلس بود و داستان تلخ مشهد رخ داد که مانع از ورود زنان به ورزشگاه شدند و به صورت زنان اسپری فلفل پاشیده شده بود، بهشدت از این اتفاق گلایه کرده و گفته بود: «روندی که الان وجود دارد و رفتاری که انجام میدهند، خودبهخود عدهای را علیه انقلاب، اسلام و دین مسئلهدار میکنند. وقتی زنان در همه مجامع اعم از مسجد و دانشگاه میتوانند حضور پیدا کنند، اما اجازه ورود آنها به استادیوم را ندهیم، رفتاری اشتباه است. اینکه بلیتفروشی کنیم بعد اجازه ندهیم وارد شوند و بعد آن رفتار را با آنها کنیم، با هیچ منطقی سازگار نیست.
من چیزی در شرع و قانون نمیبینم که اجازه ورود زنان به این مکانها را ندهد. میتوان تمام ملاحظاتی را که آقایان مد نظر دارند در نظر گرفت و اجازه حضور داد. دلیلی ندارد ما برای حضور زنان در تمامی مکانهای که میتوانند حضور پیدا کنند ممانعت ایجاد کنیم. بههرحال عدهای نمیخواهند در جامعه این اتفاق بیفتد و میخواهند تفکر و ذهن بسته خودشان را در جامعه تحمیل و اعمال کنند و این روش جز با نگاه و پیام اجتماعی قابل برگشت نیست؛ یعنی جامعه باید صدای خودش را بلندتر از صدای آنها به گوش برساند آنها صدایشان را با برخورد با زنان به جامعه میرسانند و زنان نیز باید صدایشان را به گونهای دیگر به گوش برسانند. پیام این نوع رفتار با زنان این است که برای کنسرتی که تتلو برگزار میکند آنهمه مشتری پیدا میشود؛ این فرهنگ و رفتار تتلو نیست که اینها را جذب میکند، بلکه عناد در قبال رفتاری است که ما در اینجا با آنها داریم. وقتی ما آدمهای خودمان را نمیپذیریم و با آنها عناد داریم، عدهای به لج مشتری تفکر آدمی که از نظر محتوای فکری یا پیام موسیقی چیزی برای گفتن ندارد میشوند و درواقع نتیجه رفتار ما رشد تتلوهاست».
بهراستی الان که پزشکیان رئیسجمهور شده، نگران رشد تتلوها نیست و عنادی با ذهن بسته افرادی که میخواهند تفکرشان را به جامعه تحمیل کنند، ندارد؟