به گزارش نقش فردا اتفاقات اخیری که توسط مسعود پزشکیان در وزارت علوم افتاد بسیاری را امیدوار کرده که وضع مهم ترین نهاد علمی کشور بهبود یابد. بسیاری امیدوارند که بخشش اساتید اخراج شده و بازگشت آنان به دانشگاه بتواند مجددا جریان علمی را در کشور رونق دهد. با این حال، این امید در همه تحلیلگران وجود ندارد.
برای مثال، سعید معیدفر، جامعه شناس و استاد بازنشسته دانشگاه، در مصاحبه ای که اخیرا با هم میهن داشته گفته است: «دیگر نخبگان ما احساس خوبی ندارند، بسیاری از آنها ترجیح می دهند رها کرده و بروند و برخی ترجیح می دهند اصلا به دانشگاه نیایند و برخی دیگر الان بیرون دانشگاه در حال کار کردن هستند. در واقع باید گفت بهترین ها الان بیرون دانشگاه هستند و متوسط ها و ضعیف ها داخل دانشگاه.»
این استاد برجسته در تبیین علت این واقعه به نکته ای مهم اشاره می کند. معیدفر می گوید: «در ســالهای اخیر وقتی وارد دانشــگاه می شــدیم تمام حوزه های دانشــگاه در اختیار حراست بود و اساس دانشگاه پادگان شده بود و وقتی وارد دانشگاه می شدی حس می کردی وارد پادگان شــده ای چراکه جای علم و تبادل اطلاعات و داده ها نبود. استاد را می ترسانند و دانشجو را اخراج یا تحریم می کنند. اساتید شایسته را اخراج می کنند و افرادی که شایستگی قرار گرفتن در مقام استادی را ندارند، وارد دانشگاه می کنند.»
آنچه معیدفر به آن اشاره می کند، مهم ترین علت بحران دانشگاه است. این رویداد چند سالی است که به رویه اصلی دانشگاه های مختلف تبدیل شده و به نظر می رسد تا زمانی که اصلاح نشود، وضع دانشگاه به همین منوال بوده و با بخشش اساتید اخراجی، عوض شدن روسای دانشگاه یا افزایش ساخت و سازها و … هم درست نشود.
دانشگاه در ایران از همان ابتدای تاسیس، نهادی «دولتی» به حساب می آمد. اگرچه «علی اکبر داور» در تبیین جایگاه دانشگاه بر استقلال علمی و نظری این نهاد تاکید داشت، اما با مرور تاریخ به این موضوع می رسیم که دانشگاه خارج از اراده دولت اجازه نفس کشیدن هم پیدا نمی کند. از آنجایی که بودجه دانشگاه ها دولتی بوده و وزارت علوم تسلط بسیار زیادی بر وجه اقتصادی و سیاسی دانشگاه داشت، دخالت دولت در امور داخلی دانشگاه محتمل بود. اما این دخالت ها هر روز بیشتر شدند و از کودتای 28 مرداد به بعد، شاهد تسلط بی حد و حصر دولت بر مهم ترین نهاد علمی کشور هستیم.
بلافاصله بعد از انقلاب اسلامی در سال 1357 «انقلاب فرهنگی» رخ داد. دود این اتفاق به چشم دانشگاه رفت. تعطیلی چند ساله دانشگاه ها با تصفیه هیات های علمی همراه شد و همزمان، فضایی ایدئولوژیک بر دانشکده های مختلف حاکم گردید. اگرچه با پایان جنگ تحمیلی، آغاز عصر سازندگی و ورود به دهه 70 و تربیت نسل جدیدی از اساتید و دانشجوها، وضعیت اجتماعی و علمی دانشگاه ها کمی بهتر شد اما تسلط تاریخی دولت بر دانشگاه، اینجا نیز به ضرر این نهاد علمی تمام شد و آرام آرام درهای دانشگاه به روی اساتید غیردولتی بسته شدند.
با وجود دخالت همیشگی دولت در امور دانشگاه ها، اما این رویه از اواسط دهه 90 وارد فاز جدیدی شد و ساختار مستحکم تری یافت. در این سال ها همان اتفاقی روی داد که سعید معیدفر به آن اشاره کرد. دانشگاه طی چند سال، شروع به تغییر کاربری داد. روسای دانشگاه ها شروع به همکاری با پیمان کاران و استخدام طبقه ای از کارمندان جدید کردند. کارمندان بخش آموزش، حراست، خدمات و … چند برابر شد. همزمان، برای گنجاندن این تعداد از کارمند در بخش های مختلف دانشگاه، ساختار بوروکراتیک دانشگاه نیز دچار تغییرات اساسی شد. قوانین آموزشی و پژوهشی زیادی به وجود آمد. یک دانشجو برای فارغ التحصیل شدن باید از هفت خان رستم عبور می کرد. آیین نامه های داخلی مختلفی به تصویب رسیدند، شرایط کفایت پژوهشی سخت تر از همیشه شد، معاونت های آموزشی و پژوهشیِ زاید در دانشگاه ها به وجود آمدند و بدین ترتیب، دانشجویان در هزارتوی سیستم بوروکراتیک گرفتار شدند.
همزمان، برای گنجاندن کارمندان تازه استخدام شده در دانشگاه ها، قوانین مشابهی برای اساتید تازه جذب شده، پیمانی و نیمه وقت به کار گرفته شد. یک استاد برای ورود به هیات علمی باید امضای معاونت های مختلف را دریافت می کرد. این استاد همزمان ملزم به چاپ چند مقاله در ژورنال های مختلف، از سر گذراندن دوره های آموزشی گوناگون و حتی (در برخی دانشگاه ها) ارائه طرح هایی برای درآمد زایی دانشگاه بود.
این رویه باعث شد در طول چند سال، استاد و دانشجو به عنوان دو بازوی وجه علمی دانشگاه ضعیف شده و به سرعت به سیستم بوروکراتیک دانشگاه یعنی کارمندان وابسته شوند. بدین ترتیب، در ابتدای سال 1400 و پس از تغییرات مختلف در سطح دانشگاه ها، حاکم واقعی آموزش عالی تغییر کرد. حالا قدرت مهم ترین نهاد علمی کشور در دست کارمندان جدید بود و از آنجا که کارمندان جدید به صورت پیمانی استخدام شده بودند، نهادهای سیاسی و وزارت علوم بیش از گذشته در دانشگاه نفوذ پیدا کردند و توانستند بر وجه علمی دانشگاه ها تسلط بیشتری پیدا کنند.
این رویه باعث حوادث سال 1401 و 1402 شد. بسیاری از اساتید به راحتی از دانشگاه ها کنار گذاشته شدند، بسیاری از اعتراضات دانشجویی سرکوب شدند و حتی در برخی دانشگاه ها، نیروهای حراست با مشت و لگد به جان دانشجویان افتادند. این در حالی است که تصور وقوع این حادثه در دهه 70 یا حتی 80 ناممکن بود. همزمان، دانشجو و استاد درگیر فرآیند سخت چاپ مقالات متعدد، کسب امتیازهای مختلف، جلب رضایت معاونت های جدید و … شدند و آزادی اندیشه و عمل خود را از دست داده و بیش از پیش به ساختار بوروکراتیک دانشگاه وابسته شدند.
وقایع رخ داده در دانشگاه های مختلف تهران در چند سال اخیر به خوبی نشان می دهد که چه واقعه ای در مهم ترین نهاد علمی کشور افتاده است و تا زمانی که این نظم آهنینِ غیر علمی از دانشگاه رخت برنبندد بعید است فضای ارعاب و تهدید دست از سر دانشگاه برداشته، درگیری دانشجوها و اساتید با نهادهای غیرعلمی مختلف و به خصوص حراست از بین رفته و دانشگاه به شکوفایی علمی برسد.