پیش از برجام -که هنر ظریف بود- بازار کاسبان تحریم سکه بود. مثلاً نفت ایران به جای آن که مانند همه صادرکنندگان، به طور معمولی و توسط دولتها صادر شود و پولش به کشور برگردد، به وسیله دلالانی انجام میشد که نفت ایران را میگرفتند و به قیمت ارزان میفروختند و ۲ سود کلان میبردند: هم درصدری از تخفیف قیمت مال اینان بود و هم درصدی از فرایند بازگشت دلار به ایران.
این موضوع فقط درباره نفت صادق نبود و در هر چیزی که فکرش را بکنید، از قطعات هواپیما گرفته تا نهادههای دامی و از دارو گرفته تا تجهیزات صنعتی جریان داشت.
کاسبان تحریم در آن سال ها، راهی که اجداد و نوادگانشان در ۱۰۰۰ سال باید میرفتند تا به این ثروت برسند – و نمیرسیدند – را در کمتر از یک دهه پیمودند و به مالتی میلیاردرهایی تبدیل شدند که حالا میتوانستند از پول بادآورده شان، برای اثرگذاری در تصمیم سازیها نیز ببرند.
برجام که شکل گرفت، همه چیز به حالت عادی برگشت؛ وزارت نفت که دیگر تحت تحریمهای بین المللی نبود، میتوانست خودش به راحتی نفتش را مانند همه تاریخ نفت ایران بفروشد و پولش را در حسابهای خودش دریافت کند. بقیه حوزهها هم همین گونه شده بود. هم دولت و هم بخش خصوصی، وارد تجارت بین المللی شده بودند.
کاسبان تحریم که میدیدند با یک برجام، تمام کاسه و کوزه هایشان شکسته، از همین نقطه شروع کردند به جوسازی علیه برجام و طراحش محمدجواد ظریف. آنها طبیعتاً نمیتوانستند بگویند ظریف و برجام، دکان و دستگاه ما را تخته کرده و کاسبی مفت مان را کساد کرده اند؛ بنابراین مجبور بودند پشت شعارهای ارزشی پنهان شوند و ظریف را متهم به غربگرایی و برحام را عامل نفوذ خارجی معرفی کنند.
آنها که دلواپس کاسبیهای میلیارد دلاری خود بودند، به دروغ خود را دلواپس ارزشهای انقلاب معرفی کردند و با همان پولهای حاصل از کاسبی تحریم، در رسانهها شروع به جوسازی کردند و در شبکههای اجتماعی لشکر سایبری درست کردند که حتی برای کامنت گذاری در سایت ها، پول میگرفتند.
اینان حتا در عرصه اقتصادی نیز شروع به سنگ اندازی کردند و حتی مدیران شرکت بوئینگ را که قرار بود به ایران هواپیمای مسافری بفروشد، تهدید کردند که اگر به ایران هواپیما بفروشند در خطر خواهند بود و بدین ترتیب مانع از قرارداد شدند.
اگر بخواهیم حجم کارهایی را که آنان برای زمین زدن برجام در داخل و خارج انجام دادند تشریح کنیم، قطعاً چند جلد کتاب مفصل و تلخ میشود.
برجام که با همکاری مشترک کاسبان داخلی در ایران و لابی اسرائیل در آمریکا زمین خورد، دوباره کاسبی اینان رونق گرفت و بخور بخورها شروع شد تا این که انتخابات زودهنگام و پیش بینی نشده ریاست جمهوری ۱۴۰۳ شکل گرفت و بار دیگر ظریف به میدان آمد و در کنار پزشکیان قرار گرفت و در پیروزی اش نقش آفرینی کرد.
حضور ظریف که به اذعان دوستان و دشمنان منصف، یکی از برترین دیپلماتها و مذاکره کنندگان بین المللی است، ترس را مجدداً به جان کاسبان تحریم انداخت: “اگر او بتواند در دولت جدید روابط بین المللی ایران را به سمتی ببرد که تحریمها لغو یا حتی کم رنگ بشود چه؟! نه! ما نمیگذاریم و ظریف باید برود و گم شود. ”
و دوباره همان سناریوی قدیمی در حال تکرار است: ” باید کاسبی مان را در لوای دین و انقلاب و نمادهایی مانند نماز جمعه و… حفظ کنیم. عدهای را با پول میخریم – با همان پول یامفت دور زدن تحریمها – و گروه بزرگ تری هم وجود دارند که آنقدر ساده دل و احمق اند که اگر لیدرهای ما در وسط جمعیت فریاد بزنند ظریف گورتو گم کن، طوطی وار تکرارش کنند. ” این دسته دوم، همانهایی هستند که نمیفهمند و با همین نفهمی شان، پیاده نظام کاسبان تحریم میشوند و چقدر رقت انگیزند این بیچارگان که تاریخ اسلام هم پر است از امثال شان: فریب خوردگانی که آخرتشان را به دنیای دیگران میفروشند!
این اول راه است؛ آنها این بار منتظر نخواهد شد که دولت جدید توافقی بین المللی برای لغو یا کاهش تحریمها داشته باشد و سپس دنبال برهم زدنش باشند. قصه دهها میلیارد دلار پول یامفتی است که از ادامه وضع موجود نصیب اینان میشود. هر کدام از ما، حتی از یک چرخ زاپاس خودرویمان نمیگذریم، اینها چگونه از پالت پالت دلار که به سادگی نصیب شان میشود، بگذرند؟!
پشت صحنه شعار “ظریف برو گم شو”، ظاهرالصلاحهایی هستند که شکم هایشان و حسابهای ارزی شان از حرامهای ناشی از کاسبی تحریم پر شده است و اگر سخن از دین و انقلاب و نظام و شهدا و … میگویند، در واقع، از این مفاهیم سپرهایی مردم فریبانه برای تجارت پرسود و حرام شان میسازند. آنها میدانند که یا باید ظریف برود و گم شود یا خودشان باید گورشان را گم کنند و از سر سفره مردم بیرون بروند.
مسئله واقعاً به همین سادگی است و شگفتا که برخی هنوز در همین حد هم متوجه نیستند!