این در حالی است که پدر شیما به «اعتماد» میگوید: «متهم دو سال پیش با پرداخت یک میلیارد تومان توانست رضایت مادر شیما را که اعتیاد دارد، جلب کند.
بعد از آن هم متهم نامهای در زندان تنظیم کرد مبنی بر اینکه بیمار شده است و رسیدگی به پرونده بهلول منجر شد او اردیبهشت امسال از زندان آزاد شود.»
پدرخوانده شیما صباگردی در واکنش به آزادی بهلول با توجه به مواردی که در پرونده او قید شده، میگوید: «وقتی بهلول دستگیر شد به همراه ماموران آگاهی برای بازرسی از خانه بهلول به آنجا رفتیم.
حین بازرسی از خانه او یکسری زیورآلات و چندین لباس دخترانه کشف شد. این موارد نیز در پرونده موجود است، اما فردی به نام […] که سال ۱۳۹۸عهدهدار پرونده بود در رسیدگی به این موارد کمکاری کرد.
هر چند که این مامور در حال حاضر در اداره پلیس کار نمیکند، اما اگر زودتر پیگیر شکایت ما شده بود، شیما الان زنده بود.
بهلول پس از اعلام مفقودی شیما یکی دو بار دستگیر شد، اما هر بار ماموران از او سرنخی به دست نمیآوردند و او آزاد میشد تا اینکه دختری به نام […] از خانه بهلول فرار کرد.
از آنجا به بعد ماموران آگاهی، متهم را زیر نظر گرفتند و سپس او را دستگیر کردند. بهلول چند روز بعد از دستگیری به قتل شیما اعتراف کرد، اما دو بار برای گمراه کردن ماموران آگاهی آدرس جایی که جسد شیما را معدوم کرده بود، اشتباه اعلام کرد؛ یک بار گفت، جسد شیما را داخل رودخانه انداخته. بار دیگر گفت جسد شیما را از بالای یک پرتگاه داخل دره انداخته است تا اینکه بار آخر آدرس مدفون کردن جسد را به ماموران درست اعلام کرد و گفت جسد شیما را به خانه دیگر صاحبخانهاش که زنی مسن بوده، برده و آنجا جسد را در باغچه دفن کرده است.
باغچه آن خانه توسط ماموران جستوجو و استخوانهای شیما کشف شد. ماموران پلیس به ما گفتند جسد در عرض ۱۴ ماه نمیتواند به این شکل درآمده باشد و متهم قبل از اینکه جسد را مدفون کند با اسید سوزانده است. به همین خاطر فقط از شیما استخوانهایش باقی مانده بود.»
دختری از اقوام به شیما گفت تو دختر صباگردیمقدم نیستی!
مرداد ماه سال ۱۳۹۸ پدرخوانده شیما به پلیس اعلام میکند که دخترش مفقود شده است. پلیس با شکایت پدرخوانده شیما تحقیقات خود را آغاز میکند و پی میبرد که شیما آخرین بار در پایانه بیهقی سوار یک خودروی پژو مسافربر شده است.
وقتی از روی پلاک خودرو به مالک آن که پیرمردی به نام بهلول بوده، میرسند او را بازداشت میکنند، اما بهلول مدعی میشود که از سرنوشت شیما خبری ندارد.
احمد صباگردیمقدم، پدرخوانده شیما صباگردی در مورد اینکه چرا شیما آن روز به پایانه بیهقی رفته بود به «اعتماد» میگوید: «تازه تولد ۱۴ سالگی شیما را جشن گرفته بودیم که دختری از اقواممان به شیما گفت تو دختر این خانواده نیستی و خانوادهات در مشهد هستند.
به همین خاطر شیما خانه را ترک کرد تا به سمت مشهد برود. همسرم چند بار با شیما تماس گرفت و گفت به خانه برگرد تا ماجرا را برایت تعریف کنم.
شیما در ترمینال بود که حرف همسرم را قبول کرد، اما گفت خودش ماشین کرایه میکند تا به سمت خانه برگردد.
تا دیر وقت منتظر شیما ماندیم، اما از او خبری نشد. تصمیم گرفتیم ماجرا را به پلیس اطلاع دهیم. خیلی زمان برد تا پلیس دوربینهای مداربسته را بررسی کند.
بعد از بررسی دوربینهای مداربسته متوجه شدیم شیما سوار یک خودروی پژو سفیدرنگ به پلاک […] شده تا به سمت خانه بیاید، اما بعد از آن دیگر از او خبری نمیشود.»
پدرخوانده شیما در ادامه میگوید: «بعد هم متوجه شدیم وسط راه بهلول که راننده همان ماشین بوده، شیما را با ترفند به خانهاش در خیابان […] کشانده و آنجا شیما را حبس کرده و چند وقت بعد هم او را با شال خفه و جسدش را با اسید سوزانده و در باغچه خانهای در خیابان گرگان خاک کرده است.
البته بهلول وقتی مورد ظن ماموران پلیس قرار میگیرد ابتدا به دروغ میگوید که از شیما چیزی نمیداند. برای همین هم آزاد میشود. تا اینکه چند وقت بعد از ماجرای شیما دختر ۱۶ سالهای از چنگ بهلول فرار میکند.
آن دختر هم در خانه بهلول حبس شده بود، اما وقتی یک روز با بهلول درگیر میشود صدای داد و فریادشان به گوش همسایهها میرسد و همسایهها مقابل خانه بهلول جمع میشوند و آن دختر فرار میکند.
بعد از فرار آن دختر ماموران پلیس برای بار سوم بهلول را دستگیر میکنند و اینبار بهلول به قتل شیما اعتراف میکند.
من حتی خانه بهلول را پیدا کردم و آنجا رفتم. بهلول دور تا دور تراس خانهاش را حصیر کشیده بود و پرچمهای یا حسین یا ابوالفضل از تراس آویزان کرده بود تا مردم به او شک نکنند.»
پدرخوانده شیما صباگردی درباره نحوه به سرپرستی گرفتن شیما میگوید: «مریم که ما اسمش را شیما گذاشتیم، چهار ماهه بود که سرپرستیاش را به عهده گرفتیم.
مادر شیما اعتیاد داشت و آن زمان زندان بود. البته شیما هم چون شیرخواره بود داخل زندان کنار مادرش نگهداری میشد.
ما به واسطه برادرم که مشهد بود با این خانواده آشنا و از وضعیت شیما باخبر شدیم. به همین خاطر با همسرم تصمیم گرفتیم به مشهد برویم و اگر شد شیما را به فرزندی قبول کنیم.
در نهایت هم همه چیز فراهم شد و ما شیما را با خودمان به تهران آوردیم و تا ۱۴ سالگی عین فرزند خودمان از او مراقبت کردیم، اما وقتی آن اتفاقها افتاد ما به لحاظ حقوقی حقی نداشتیم.
پدر شیما نیز چون با مادر او مدتی صیغه بود اسمش در شناسنامه شیما نبود. به همین خاطر بهلول خیلی راحت توانست با پرداخت دیه یک میلیارد تومانی از مادر شیما رضایت بگیرد.
قتل شیما برای مادرش حکم برنده شدن در بلیت بختآزمایی را داشت که یک میلیارد تومان نصیبش شد.»
پدرخوانده شیما به دو سوال دیگر نیز پاسخ میدهد.
با توجه به اینکه مدعی هستید در پرونده قضایی متهم قید شده؛ حین بازرسی از خانه او لباس و زیورآلات دخترانه کشف شده چرا قاضی پرونده این موارد را نادیده گرفته است؟
ما این موضوع را پیگیری کردیم، اما به ما گفتند در رابطه با این موارد شاکی وجود ندارد.
صحبتهای شما حاکی از آن است که با آزادی بهلول امکان دارد این اتفاق برای دختران دیگر نیز رخ دهد، درست است؟
بله، به همین خاطر خواستم این موضوع رسانهای شود. اطلاع دارم وقتی بهلول با قید وثیقه آزاد شده به خانمی که سوار ماشینش بوده گفته که تنها زندگی میکند…