محمدجواد که در سالهای بعد شناختیمش با چهره ناشناختهای که اوایل انقلاب در فضای سیاسی حضور داشت کاملا فرق کرد. او ظاهرا در جریان پذیرش قطعنامه ۵۹۸ نقش آفرینی کرد و مدتی هم معاون وزیر خارجه بود. تا انجا که حافظهام یاری میکند با دکتر ولایتی وزیرخارجه سازگاری نداشت و از انجا بیرون آمد. دو دوره هم نماینده مجلس شد و مرکز پژوهشهای مجلس را راه انداخت؛ مدتها در مرکز تحقیقات فیزیک نظری و مراکز علمی دیگر هم بود. چندین سال نیز رئیس مرکز حقوق بشر قوه قضاییه شد. در کنار اینها به دامپروری و کشاورزی هم روی آورد و در جنوب شرقی استان تهران، صاحب ملکی بزرگ شد که مشهور است در آن شتر پرورش میدهد.
اینها، اما هیچکدام او را به عنوان شخصیت تراز اول سیاسی مطرح نکرد. او نتوانست مانند برادران کوچکترش بر کرسی ریاست قوه قضاییه و قوه مقننه تکیه بزند، اما این توان را داشت که به لطف صداوسیما و رسانههای خاص، به شخصیتی جنجالی تبدیل شود و حرفهای شاذ و نادر بزند.
در سال ۷۵ و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری از طرف اصلاح طلبان شایعهای منتشر شد که جواد لاریجانی با نیک براون دیپلمات انگلیسی سر و سِرّی داشته و با او در باره نتیجه انتخابات حرف زده و گفته اگر ناطق نوری رای بیاورد روابط ایران و غرب بهتر خواهد شد. او البته ۱۷سال بعد در سال۹۲ روایت دیگری از این گفتوگو بیان کرد و گفت در آن دیدار، مرد انگلیسی گفته بود رأی آوردن خاتمی به سود انگلیس است!
اما یک جمله مشهور دیگر نیز لاریجانی را بر سر زبانها انداخت: “من حاضرم حتی با شیطان در قعر جهنم مذاکره کنم”. این جمله نشان میداد او به عنوان یک محافظه کار اصولگرا در جهان دیپلماسی تا چه حد لیبرال است. هر چند که بعدها در عمل به همین ایده هم پایبند نماند و بارها در مذمت مذاکره سخن راند.
محمدجواد لاریجانی در دوره احمدی نژاد، باز هم به ورطه محافظه کاری شدید افتاد و تا مدتها از او حمایت کرد. این حمایت وقتی پایان یافت که او نیز مانند سایر اصولگرایان حاضر نشد رئیس جمهور دورههای نهم و دهم را گردن بگیرد.